گفتم گفت

مشخصات كتاب

سرشناسه : محدثي، جواد، 1331 -

عنوان و نام پديدآور : گفتم گفت/مولف جواد محدثي.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1389.

مشخصات ظاهري : 48ص.

شابك : 3000 ريال:978-964-540-258-5

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : خودسازي -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

موضوع : خودشناسي -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

موضوع : خداجويي -- احاديث

رده بندي كنگره : BP250/م3گ7 1389

رده بندي ديويي : 297/63

شماره كتابشناسي ملي : 2103338

ص:1

ديباچه

ص:2

الحمدلله رب العالمين وصلى الله على محمد و آله الطاهرين الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرّهم تطهيرا

يكى از دستورات خداوند در قرآن براى دعوت ديگران به حق، بحث علمى و دعوت به ارايه دليل و برهان و جدال احسن است. اما زائر سرزمين وحى، گاه با برخوردهايى روبه رو مى شود كه نه با چنين دستورى موافقت دارد و نه با سنت و سيره رسول خدا (ص) و اهل بيت او و عالمان امت، هماهنگ است.

در جاى جاى سفر حج، زائر بيت الله با كسانى مواجه مى شود كه برچسب شرك و تكفير را در دست دارند و بسيار سهل و آسان، آن را به ديگران حوالت مى دهند. اينان به جاى جدال احسن و دليل و برهان، از تهمت و افترا كمك مى گيرند و هر عقيده اى را كه با مرامشان نسازد، به شرك و كفر و بدعت متهم مى سازند. اگرچه

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص: 8

مواجهه با اينان، هميشه مناسب نيست، اما چه بسا عمل به دستور قرآن و يادآورى آن، وجدان خفته برخى از آنان را بيدار كند.

آنچه در اين جزوه ارائه مى گردد، نمونه هايى از دو نوع عملكرد است كه حضرت حجت الاسلام و المسلمين استاد جواد محدثى با قلمى شيوا و روان عرضه داشته اند. اميد است براى عموم زائران و حاجيان، مفيد باشد.

انه ولى التوفيق

گروه كلام و معارف

مركز تحقيقات حج

ص: 9

مقدمه

اعتقادات و فقه و آداب و سنن شيعى، ريشه در محكم ترين منابع دارد و از زلال ترين سرچشمه هاى معرفت و شرع، يعنى قرآن و سنت و تعاليم و سيره پيامبر اكرم و ائمه معصومين: سرچشمه گرفته است.

با اين حال، از ديرباز تاكنون، عده اى از روى غرض و دشمنى و گروهى به سبب جهل و بى خبرى، بدترين دروغ ها و تهمت ها را به شيعه زده اند و تا آنجا پيش رفته اند كه پيروان اهل بيت را به شرك نسبت داده اند. علماى بزرگ ما نيز از همان قرن هاى نخستين تا عصر حاضر به صورت هاى مختلف به دفاع از عقايد شيعى و پاسخ به شبهات و ردّ دروغ ها و تهمت ها پرداخته اند و با تأليف كتاب هاى گوناگون به سبك هاى مختلف، پيروان خاندان رسالت را در دفاع از معتقدات و فرهنگ خود، راهنمايى و پشتيبانى كرده اند.

بر هر فرد شيعه ضرورى است تا نسبت به باورهاى ناب خود آگاهى كامل داشته باشد و بتواند هميشه به

ص: 10

خصوص در برخورد با مخالفان فكرى و شبهه افكنان و وهّابيان و وهابيت زدگان، از عقايد و خط عملى و برنامه هاى دينى خود دفاع كند و با شيوه «جدال احسن» و مناظره منطقى و دور از هتاكى و اهانت و عصبانيت و با تكيه به منابع معتبر و دلايل استوار عقلى و نقلى، حق را روشن سازد و شبهه را بزدايد و مشت شبهه افكنان را باز كند.

زائران عزيز، در سفر حج و عمره پيوسته با كسانى مواجه مى شوند كه چه به صورت گفتار شفاهى يا توزيع نشريات و جزوات، شيعه را مورد تهاجم و تهمت قرار مى دهند و اگر زائران، مجهّز و مسلّح به بينش و منطق و دليل و برهان نباشند، چه بسا تبليغات سوءآنان، در دل ها ترديد و شبهه پديد آورد.

آنچه مى خوانيد، در قالب گفت وگو و ترسيم صحنه هاى برخورد ميان دو طرف، به تبيين برخى از مفاهيم اعتقادى و پاسخ به بعضى از شبهات مطرح در مورد زيارت، توسل، تبرّك، شفاعت و ... مى پردازد. سعى شده اين نكات، با قلمى روان و استدلالى روشن و همه فهم عنوان شود.

به اميد آنكه خوانندگان محترم و زائران عزيز را مفيد افتد.

جواد محدثى

بهمن 88

ص: 11

كدام قرآن؟

در فرودگاه جدّه، ساك ها و وسايلمان را مى گشتند.

قرآنى همراه داشتم كه آن را هم در كنار بعضى كتاب هاى دعا و مربوط به حج از من گرفتند.

گفتم: قرآن را ديگر چرا گرفتى؟ اين هم ممنوع است؟

گفت: در حرمين شريفين، تا دلت بخواهد قرآن وجود دارد. بر مى دارى و از روى آنها مى خوانى.

گفتم: اين قرآن شخصى خودم است، مى خواهم هميشه همراه داشته باشم و در مسجد و مسير و محل اقامت تلاوت كنم.

گفت: قرآن شما با قرآن ما فرق دارد.

ص: 12

گفتم: سبحان الله! قرآن ما و شما ندارد. قرآن همه مسلمانان در سراسر جهان يكى است و هيچ تفاوتى ندارد. قبول ندارى تطبيق كن. حتى يك كلمه و يك زير و زبر هم با قرآن شما فرق ندارد. اصلًا به خط همان «عثمان طه» است كه خطاط قرآن هاى شماست.

گفت: شما شيعه ها قرآن ديگرى داريد. شما عقيده داريد كه قرآن تحريف شده و اين، همان قرآنى نيست كه بر پيامبر نازل شده است.

گفتم: اين تهمت و دروغ است. چه كسى اين را گفته است؟ ما معتقديم كه هيچ تحريف و كم و زيادى در قرآن پيش نيامده است. اصلًا مگر مى شود گفت كه قرآن تحريف شده؟ اولًا خود قرآن از زبان خداوند مى فرمايد: ما قرآن را نازل كرديم و خودمان آن را حفظ مى كنيم. (1) ثانياً اصحاب پيامبر و حافظان قرآن در صدر اسلام آن قدر نسبت به اين كتاب آسمانى حساس بودند كه در يك مورد در زمان خليفه سوم بر سر بودن


1- حجر: 9.

ص: 13

يا نبودن يك «واو» در اول يك آيه (1)، نزديك بود كسانى دست به شمشير ببرند تا كسى «واو» را حذف نكند. عقيده علماى شيعه اين است كه قرآن مصون از تحريف است. در كتاب هاى فضل بن شاذان، شيخ صدوق، شيخ مفيد، سيد مرتضى، شيخ طوسى، مرحوم طبرسى، علّامه حلّى و ... كه همه از بزرگان شيعه اند، اين عقيده رسماً اعلام شده است. ممكن است گوشه و كنار، بعضى مطالبى گفته باشند كه بوى تحريف از آن به مشام آيد، ولى آن را نمى توان به حساب شيعه گذاشت. چه امامان ما و چه علماى بزرگ ما و چه عموم شيعه، عقيده شان بر عدم تحريف قرآن است.

گفت: شما معتقديد كه غير از اين قرآن، قرآن هاى ديگرى هم بوده است.

گفتم: اصلًا و ابداً چنين چيزى نيست.

گفت: پس مصحف على و فاطمه چيست؟

گفتم: مصحف على (ع) نسخه اى از قرآن بوده


1- وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّه توبه: 34.

ص: 14

كه متن آن با اين قرآن تفاوتى نداشته، بلكه در دورانى كه آن حضرت پس از سقيفه خانه نشين شد، دست به گردآورى سوره هاى نازل شده زد. كلّ قرآن را به هفت بخش تقسيم كرده بود و ترتيب سوره ها متفاوت بود و متن آن هيچ تفاوتى با آيات و سوره هاى قرآن موجود نداشت. اما مصحف فاطمه (ع) قرآن نبود. اصلًا معناى مصحف يعنى نوشته شده، كتاب، طبق روايات فراوان، پس از رحلت پيامبر خدا (ص) جبرئيل براى تسليت به حضرت فاطمه نازل مى شد و از مقام و جايگاه آن حضرت نزد خدا و از حوادث آينده و آنچه بر ذرّيه او پيش خواهد آمد مطالبى مى گفت. حضرت فاطمه (س) آنها را بازگويى مى كرد و على (ع) مى نوشت. اين است ماجراى مصحف فاطمه. شگفتا كه عده اى همين را عَلَم مى كنند و مى گويند شيعه، قرآن ديگرى دارد كه نامش «مصحف فاطمه» است! اين بهتان از بى خبرى سرچشمه مى گيرد.

مأمور فرودگاه وقتى اين توضيحات را شنيد، به فكر فرو رفت.

ص: 15

گفتم: در كشور ما عده زيادى حافظ قرآنند و قاريان ما در مسابقات بين المللى حفظ و قرائت شركت مى كنند و رتبه مى آورند، در حالى كه داوران متعدد، ناظر اجراى مسابقات اند. اگر قرآن ما متفاوت بود، چطور قارى ما نفر اول اين مسابقات مى شود؟

ناچار قرآن مرا پس داد و عذرخواهى كرد.

و من افسوس خوردم كه چگونه اين گونه تهمت ها و نسبت هاى دروغ و بى اساس، در اعماق فكر اينها نفوذ كرده و باور كرده اند!

ص:16

ص: 17

مهر سجود

دنبال جايى مى گشتم كه فرش نباشد و بتوانم بر سنگ فرش مسجدالنبى سجده كنم. در صف جلو روى فرش ها جا بود، ولى يك جاى خالى روى سنگ هاى مرمر پيدا كردم و همان جا به نماز ايستادم.

كنارم يك مصرى نشسته بود. گفت:

شما ايرانى ها چرا روى فرش سجده نمى كنيد؟

گفتم: بزرگان دين ما، طبق روايات نقل شده از امامان شيعه، جايز نمى دانند كه بر غير زمين سجده كنيم. اين روش با سنّت پيامبر (ص) و سخن آن حضرت نيز هماهنگ است. پيامبر (ص) فرموده است كه «زمين، براى من سجده گاه قرار داده شده است». اين حديث در كتب اهل سنّت هم

ص: 18

آمده است. (1) گفت: شنيده ام شما همراه خود چيزى به نام «مُهر» داريد كه هنگام نماز، به آن سجده مى كنيد.

گفتم: درست است، سجده بر خاك را بهتر مى دانيم، وگرنه سجده بر شن و سنگريزه و چوب و حصير و سنگ هم جايز است.

گفت: مهرهاى شما به صورت هاى مختلف است، گرد، چهارگوش، مستطيل و داراى نقش و نگار. با اينكه سجده جز براى خدا جايز نيست، شما در برابر اين مهرها سجده مى كنيد.

گفتم: سجود ما براى خداست و بر روى مهر، نه آنكه، در برابر مهر سجده كنيم. ياد حرف يكى از زوّار خانه خدا افتادم كه مى گفت: يك بار يكى از مأموران سعودى به من گفت: شما مشرك هستيد و بت پرست، من در خانه خودم انواع مختلفى از بت هاى شما را جمع آورى كرده ام، بت هايى كه در جيب خود يا سجّاده هايتان


1- «جُعلت لى الأرضُ مسجداً وطَهوراً» صحيح بخارى، ج 1، ص 91.

ص: 19

مى گذاريد و بر آن سجده مى كنيد. او نمى دانست كه اين مهرها بت نيست، بلكه يك قطعه فراهم شده از خاك زمين است و چون هميشه انسان دسترسى به خاك پاك ندارد، مهر را براى همين منظور تهيه مى كند.

به علاوه، ما مُهرپرست نيستيم، ما خدا را مى پرستيم و سجده ما در مقابل خداست، ولى پيشانى بر مُهر مى گذاريم تا خاكسارى و خضوع خود را نشان دهيم. ما نسبت به مُهر خضوع نمى كنيم، بلكه خضوعمان در برابر خداست همان طور كه شما بر روى فرش پيشانى مى گذاريد سجده شما براى فرش نيست.

گفت: آيا كار شما بدعت نيست؟ مگر پيامبر بر مهر سجده مى كرد؟

گفتم: رسول خدا (ص) و اصحاب او بر خاك سجده مى كردند. زمين مسجد، خاكى يا ريگزار بود. گاهى كه هوا گرم بود و سنگريزه ها داغ مى شد و آزاردهنده، برخى هنگام سجده، گوشه لباس يا دستار خود را بر زمين پهن مى كردند و بر آن سجده مى كردند تا گرماى زمين اذيتشان

ص: 20

نكند، ولى باز هم دستور آمد كه چنان نكنند. برخى با دست هايشان زمين را خنك مى كردند، يا بر حصير و بوريا پيشانى مى گذاشتند. پيامبر خدا روزى صُهيب را ديد كه هنگام سجده گويا از نهادن پيشانى بر خاك پرهيز داشت. فرمود: اى صُهيب! چهره ات را بر خاك بگذار. (1) روايت شده هرگاه آن حضرت سجده مى كرد، عمامه را از پيشانى خود كنار مى زد تا صورت بر روى زمين قرار گيرد.(2) خلاصه آنكه ما مهر را سجده نمى كنيم، بلكه بر مهر سجده مى كنيم و سجده ما براى خدا و در پيشگاه اوست.

گفت: پس چرا بر خاك؟ شنيده ام بر خاك كربلا هم سجده مى كنيد.

گفتم: سجده بر خاك، نشان خاكى بودن و فروتنى است. اگر بنا باشد بر خوراكى و پوشاكى و سنگ هاى گران قيمت و جواهرات سجده درست


1- كنزالعمال، ج 7، ص 465.
2- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 151.

ص: 21

باشد، هر كس سعى مى كند اشياى نفيس تر و گران قيمت ترى انتخاب كند و اين با اصلِ خضوع و فروتنى ناسازگار است.

اما سجده بر تربت امام حسين (ع) و خاك كربلا، براى يادآورى فداكارى و جان فشانى آن پيشواى مجاهد در راه خداست. امام حسين (ع) و يارانش در يك جهاد مقدس براى احياى دين خدا و سنّت پيامبر، جان خود را فدا كردند. سجده بر تربت او، گرامى داشت آن مجاهدت هاست و اين مستحب است.

ص:22

ص: 23

مرز توحيد و شرك

از بقيع بيرون آمده بودم، پرسيد:

حاجى! «ماى جوز» يعنى چه؟

گفتم: كجا نوشته؟ عربى يا انگليسى؟

گفت: همين كه اين مأموران در بقيع و حرم، مرتب به زائران مى گويند: «ماى جوز، ماى جوز».

گفتم: «مايجوز»؛ يعنى جائز نيست، حرام است. اينها همين كه مى بينند يك زائر، كنار يك قبر، دست به دعا بلند مى كند، يا به جايى دست مى كشد و مى بوسد، مى گويند حرام است، شرك است.

گفت: بى خود مى گويند، اين دفعه اگر به من چنين بگويند، من به آنان مى گويم: «نخير، يجوز.»

گفتم: تو كه عربى بلد نيستى، بهتر است

ص: 24

با آنان بحث نكنى. تازه، اينها كه به خرجشان نمى رود. يك سرى چيزهايى به مغز اينها وارد كرده اند، اينها هم طوطى وار تكرار مى كنند.

گفت: حالا اگر بخواهم با يكى شان بحث كنم، چى بگم؟ خيلى صاف و پوست كنده!

گفتم: يك وقت، يكى از دوستان حرف جالبى به اينها زده بود. وقتى مأمور مى گفت كه بوسيدن ضريح و ديوار و ... شرك است و توجّه به غير خداست، آن دوست به او گفته بود: «آيا تا به حال بچه هايت را بوسيده اى؟» گفته بود: آرى! دوست ما گفته بود: «پس تو هم مشرك شده اى!»

گفت: يعنى اينها حرف به اين سادگى را نمى فهمند؟

گفتم: اينها خيال مى كنند ما در و ديوار و ضريح و قبر را مى پرستيم. در صورتى كه ما به صاحب قبر علاقه داريم. محّبت ما سبب مى شود كه به هر چه وابسته به محبوب ما باشد، عشق بورزيم. اين كجايش شرك است؟

ص: 25

گفت: بوسيدن فرزند، البته با بوسيدن در و ديوار فرق دارد.

گفتم: «حجرالاسود» را چه مى گويى، كه بوسيدنش مستحبّ است. خود پيامبر هم آن را بوسيده است. نه بابا، اينها سوراخ دعا را گم كرده اند.

ص:26

ص: 27

بهانه تهمت (توسل)

در «حجر اسماعيل» نشسته بود و زار زار گريه مى كرد و با صداى بلند فرياد مى زد: «يا اباالفضل ...».

گفتم: چرا خداى اباالفضل را صدا نمى زنى؟ اينجا خانه خداست.

گفت: اباالفضل، باب الحوائج است، حاجت مى دهد.

گفتم: حاجت دهنده، خداست. اوليا و ائمّه، واسطه و شفيعند.

گفت: من هم به همين جهت، قمر بنى هاشم را صدا مى زنم.

گفتم: لااقل، مراعات مصلحت كن. اينها از همين كارهاى ما سوژه تبليغاتى پيدا مى كنند و به ما نسبت شرك مى دهند و مى گويند: كنار كعبه و بيت الله هم، غير خدا را صدا مى زنند.

ص: 28

گفت: ما هر چه داريم، از ائمّه است.

گفتم: بر منكرش لعنت. ما كه هيچ، همه عالم طفيل وجود اين انوار پاكند، ولى چه ربطى به حرف ما دارد؟

من مى گويم طواف، عالى ترين مظهر نشان دادن توحيد و توجّه به خداست. چرا نام و ياد خدا را تكرار نكنيم؟ يك شيعه لبنانى را ديدم كه از حفظ، فرازهاى عرفانى و عاشقانه دعاى كميل را در طواف مى خواند.

گفت: من حتّى در طواف هم نام امام ها را تكرار مى كنم تا شكّ نكنم.

گفتم: آيا واقعاً ائمه معصوم، آن هم فقط هفت امام اوّل، براى اين هستند كه با نامشان عدد طواف هاى خود را بشماريم؟ اين بى معرفتى نسبت به مقام امامان است.

گفت: مگر نبايد ما به اهل بيت، متوسّل شويم؟

گفتم: بحث توسّل جداست. مى گويم بهانه دست اينها ندهيم. اگر هم نام مبارك ائمه را تكرار مى كنى، لااقل آهسته، نه با فرياد، تا تهمت به ما نزنند.

ص: 29

توسل

در حرم پيامبر (ص) بودم. رو به ضريح نبوى كردم كه دعا و زيارت بخوانم. يكى از مأمورانِ «توجيه و ارشاد» حرم گفت: رو به قبله بايست و نماز بخوان. دعا و حاجت خواستن از غير خدا شرك است و حرام.

گفتم: من كه از رسول الله حاجت نمى خواهم، از خدا حاجت مى طلبم.

گفت: پس چرا رو به قبر پيامبر مى كنى و دعا مى خوانى؟

گفتم: چون من گنه كارم، ولى رسول الله نزد خداوند آبرو دارد. او را واسطه و شفيع قرار مى دهم.

گفت: حرام است. اگر غير خدا را بخوانى شرك است.

گفتم: در قرآن است كه

ص: 30

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «به درگاه خداوند، وسيله بجوييد.» (مائده: 35)

توسّل و واسطه جستن به درگاه الهى، چيزى است كه دستور خود پروردگار است.

گفت: وسيله نزد پروردگار، همين دعا و نماز است؛ يعنى نماز بخوانيد تا به خدا نزديك شويد.

گفتم: به نظر شما اگر گنه كارى براى بخشايش گناهانش از يك انسان مقرّب و آبرومند در درگاه خدا بخواهد كه او براى اين گنه كار، آمرزش بطلبد، اين هم نوعى توسّل و شفيع طلبى است. آيا اين را حرام مى دانيد؟

گفت: حرام! شرك!

گفتم: عجبا، پس اين آيه قرآن را چه مى گوييد كه مى فرمايد:

(نساء: 64)

اگر آنان كه به خود ستم كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى طلبيدند و پيامبر هم براى آنان آمرزش مى طلبيد، خدا

ص: 31

را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

پس اگر براى آمرزش، از دعا و خواسته پيامبر كمك بگيرند، آمرزيده مى شوند. كجاى اين شرك و حرام است؟

داستان «ابولبابه» كه به خاطر تخلّفش خود را به اين «ستون توبه» بست، مگر غير از اين است؟ (1) آآآآ

وقتى به رسول خدا خبر دادند كه ابولبابه به مسجدالنبى رفته و خود را به اين ستون و استوانه بسته تا خدا از خطاى او درگذرد، حضرت فرمود: اگر ابولبابه مستقيماً نزد من آمده بود و تقاضاى عفو مى كرد، تاكنون بخشيده شده بود. ولى چون به خانه خدا رفته، بايد منتظر امر الهى بود. (2)


1- ابولبابه از اصحاب بدرى رسول خدا (ص) بود. او واسطه بين رسول خدا (ص) و يهود بنى قريظه شد تا حَكَم باشد. آنان از وى پرسيدند: نظرت درباره تسليم شدن در برابر محمد (ص) چيست؟ ابولبابه به حلق خود اشاره نمود؛ يعنى اگر تسليم شويد، گردن زده مى شويد. ابولبابه بعد اين ماجرا پشيمان شد و به مسجدالنبى آمد و خود را به ستون بست تا خدا توبه اش را بپذيرد و خداوند نيز پس از چند روز توبه اش را پذيرفت.
2- ابن كثير، البداية و النهاية، ج 4، ص 137.

ص: 32

گفت: آنچه شما انجام مى دهيد، غير از داستان ابولبابه است. شما براى برآورده شدن حاجت هاى خود نيز به غير خدا متوسل مى شويد.

گفتم: عمل صحابه را تأييد مى كنيد؟

گفت: آرى. سيره صحابه براى ما حجّت است.

گفتم: متأسفانه شما از تاريخ و سيره هم اطلاعى نداريد. در كتاب «صحيح بخارى» كه از كتب معتبر شماست، نقل شده كه عمربن خطاب وقتى قحطى پيش مى آمد، به وسيله عباس عموى پيامبر از خدا طلب باران مى كرد و مى گفت: خدايا! هروقت دچار قحطى و بى آبى مى شديم به وسيله پيامبران به تو متوسّل مى شديم و ما را سيراب مى كردى، امروز هم به وسيله عموى پيغمبرمان به تو متوسل مى شويم، ما را سيراب كن. راوى گفت: «باران هم مى آمد.» (1) البته حرفى نداشت كه در پاسخ بگويد ...

و من هنگام برگشت، چشمم به صفتِ «صاحب الشفاعه» افتاد كه در رديف اوصاف رسول خدا (ص) بر ديوار داخلى مسجدالنبى نوشته

بود. در فكر بودم كه براى اين، چه جوابى دارند؟!


1- صحيح بخارى، ج 2، ص 16، بيروت، دارالنصر.

ص: 33

تبرّك

خواستم دستى به محفظه شيشه اى كه جاى پاى ابراهيم (مقام ابراهيم) را در خود دارد، بكشم، مأمور نگهبان به شدّت مرا به عقب راند.

گفتم: چرا مانع مى شوى، مگر دست كشيدن يا بوسيدن به عنوان تبرك اشكالى دارد؟

گفت: حرام است. اينها بى خاصيتند.

خواستم بحث كنم، مرا به مبلّغى كه روى صندلى «الوعظ و الارشاد» نشسته بود، ارجاع داد.

نزد او رفتم و همان سؤال را مطرح كردم.

گفت: تبرّك حرام است.

گفتم: به نظر شما چه اشكالى دارد كسى از پارچه كعبه بردارد؟ (1)


1- اين مسأله تنها به منظور تسهيل در فهم مطلب از سوى مخاطب مورد اشاره و احتجاج قرار گرفته است.

ص: 34

گفت: پوشش كعبه، پارچه اى بيش نيست، چرا به آن تبرّك مى جوييد؟ بين لباس من و پارچه كعبه چه فرق است؟

گفتم: اگر فرقى نبود، از لباس تو هم مى كندند تا يادگارى با خود داشته باشند. چرا از لباس تو تبرّك نمى برند؟

به علاوه، اگر پرده كعبه قداست و بركت ندارد، چرا متوليّان حرم پس از تعويض پرده، پرده قبلى كعبه را به قطعات كوچكى تقسيم مى كنند و به عنوان هديه، به رؤسا و سران ممالك يا شخصيت هاى مهمان مى دهند؟

گفت: تنها براى يادگارى است، والّا خاصيت ديگرى ندارد.

گفتم: اگر بى خاصيّت است، چرا رسول خدا (ص) پيراهنى را كه در آن نماز خوانده بود، پس از فوت «فاطمه بنت اسد» بر پيكر او پوشاند و كفن كرد تا او را از فشارهاى قبر حفظ كند؟ (1)


1- هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 256، بيروت، دارالكتب العلميه.

ص: 35

مگر نه اينكه شما هر چيز را تنها در صورتى كه «عمل پيامبر» باشد، سنّت و مجاز مى دانيد؟

گفت: چرا، همين طور است.

گفتم: همه علماى شما گفته اند و در روايات هم هست كه لمس حجرالاسود و بوسيدن آن جايز، بلكه مستحّب است. حتى نقل كرده اند كه رسول خدا (ص) هم حجرالاسود را بوسيد و لمس كرد. (1) اين كار، غير از تبرّك جستن به يك شى ء مقدس، چيست؟ در صحيح بخارى روايت شده از زيدبن اسْلَمْ و او از پدرش كه گفته است: ديدم عمربن خطاب، حجرالاسود را بوسيد و گفت: اگر نه اين بود كه ديدم پيغمبر تو را بوسيد، تو را نمى بوسيدم. (2)دست كشيدن به ديوار و پرده كعبه يا لمس و بوسه بر مقام ابراهيم، چه فرقى با آن كار


1- احمد درويش، فتاوى لجنة الدائمه، ج 11، ص 228.
2- صحيح بخارى، ج 2، ص 160، باب ما ذكر فى الحجرالاسود.

ص: 36

رسول خدا (ص) دارد؟

هر دو مشروع است. چرا اين شرك باشد و آن توحيد؟ آيا شما العياذ بالله حاضريد نسبت شرك به رسول الله (ص) بدهيد؟

صداى اذان، بهانه خوبى براى ختم اين گفت وگو بود ...

ص: 37

بوسيدن

مى خواستم از درِ مسجدالحرام وارد شوم كه ديدم زن سياه پوست، «باب السّلام» را بوسيد. مأمور، چنان بر سر او زد كه دلم برايش سوخت.

گفتم: برادر! او مهمان خداست، چرا به ميهمان خدا بى احترامى مى كنى؟

گفت: كارى كه مى كند، شرك و حرام است!

گفتم: چرا؟ ... آيا فكر مى كنى كه انسان با بوسيدن در، مشرك مى شود؟

گفت: كجايى هستى؟

گفتم: ايرانى!

گفت: از حقيقت دوريد و كارهايتان شرك آلود است!

گفتم: چطور جرأت مى كنى ما را كه از راه دور، به عشق خدا و رسول و براى حج آمده ايم،

ص: 38

مشرك بدانى؟ كجا مشرك، براى عبادت به مركز توحيد مى آيد؟ مگر مرز توحيد و شرك دست شماست كه هر كه را بخواهيد مشرك مى دانيد؟

گفت: در و ديوار، از سنگ و چوب است. چه قداستى دارد كه مى بوسيد؟

گفتم: برادر! ... آيا تو در منزل، فرزندت را نمى بوسى؟

گفت: البته، چرا كه نه!

گفتم: مگر فرزند تو مقدس است كه مى بوسى؟

گفت: از روى علاقه مى بوسم.

گفتم: احسنت! اين بوسيدن هم از روى علاقه و احترام است. ما به خدا و خانه اش علاقه داريم و به خاطر اين محبّت، در و ديوارش را مى بوسيم. عشق و علاقه به يك شخص، سبب مى شود انسان، هرچيز مربوط به او را ببوسد و احترام كند. چون برايش خاطره انگيز و لذّت بخش است. ما سال ها آرزو داشته ايم كه به اينجا برسيم و در و ديوار خانه خدا را غرق در بوسه و اشك كنيم. اين نشانه عاطفه و عشق ماست ...

در همين حال، حاجى پاكستانى ديگرى دست

ص: 39

به حلقه در گرفت و شروع به بوسيدن و لمس كرد كه مأمور، روى برگرداند تا او را از اين عمل «مشركانه»! منع كند. من داخل حرم شدم. قرآنى برداشته در يكى از رواق ها روبه روى كعبه به تلاوت مشغول شدم. آن گاه آن را كنار گذاشته، به نماز پرداختم.

يكى از مأموران ارشاد آمد و با عصبانيت فرمان داد كه قرآن را بردارم و در قفسه بگذارم و بدون مهلت، خودش خم شد و قرآن را برداشته، بوسيد و در قفسه گذاشت.

گفتم: حاجى، شرك، حرام! اينكه كاغذ و ورق است، چرا مى بوسى؟

گفت: درست است كه كاغذ است، ولى «كلام الله» بر آن نوشته شده است.

گفتم: وقتى كاغذ، با نوشتن آيات خدا قداست و حرمت پيدا مى كند، سنگ و چوب و آهن و شيشه هم به خاطر انتساب به خدا و رسول، مقدس و محترم مى شود. والّا چرا مردم، آهن و شيشه هاى مغازه ها را نمى بوسند؟ اين بوسه كه شما آن را شرك مى پنداريد، نشانه علاقه قلبى به خدا و رسول است. شرك وقتى است كه اينها را

ص: 40

بپرستيم. اگر كسى در و ديوار و سنگ و چوب را بپرستد، ما هم او را مشرك مى دانيم.

گفت: در سنّت، دليلى بر اين گونه بوسيدن و تبرّك نداريم.

گفتم: اتّفاقاً داريم. در كتاب هاى شما هم (مثل صحيح بخارى) در واقعه صلح حديبيّه نوشته است: وقتى رسول خدا (ص) وضو مى گرفت، صحابه براى گرفتن قطرات وضويش با هم نزاع مى كردند.(1) همچنين در «صحيح مسلم» از انَس نقل شده كه گفت: رسول خدا (ص) را ديدم كه سر مى تراشيد و اصحاب آن حضرت، اطراف او را گرفته بودند و هر مويش در دستِ يكى از آنان بود. (2)با اينكه رسول خدا (ص) مى ديد، ولى آنان را نهى نمى كرد. شما كه عمل اصحاب را حجّت و سند مى دانيد.

گفت: اينها را نشنيده بودم.

گفتم: كاش، كمى مطالعه مى كردى!


1- صحيح بخارى، ج 4، ص 170.
2- صحيح مسلم، ج 7، ص 79، بيروت، دارالفكر.

ص: 41

سلمان محمّدى

از كتاب فروشى نزديك مسجدالحرام، سراغ «سفينة البحار» را گرفتم.

گفت: چنين كتابى را نديده ام! از كيست؟

گفتم: از محدّث قمّى، درباره احاديث اهل بيت (عليهم السلام) است.

گفت: كتاب حديث از ائمّه اهل سنت و جماعت، هرچه بخواهى داريم؛ صحيح بخارى، سنن بيهقى و ...

گفتم: ما در ايران، در كتاب فروشى ها و كتاب خانه هايمان، به وفور، كتاب هاى شما را داريم. هم مطالعه مى شود و هم خريد و فروش. شما چطور از كتب شيعه هيچ نداريد؟

گفت: ما كتاب هاى مجوسيان را توزيع نمى كنيم.

ص: 42

من كه انتظار چنين سخنى را از يك فرد آشنا به كتاب نداشتم، گفتم: اعتقاد و دين، مربوط به كشور و شهر خاصّى نيست، به صرف ايرانى بودن نمى توان كسى را مجوس دانست. درست است كه ايران، قبل از اسلام دين زردشتى داشت، ولى ايرانيان از آئين حضرت رسول (ص) استقبال كردند و از مسلمانانِ راستين شدند. از جمله سلمانِ فارسى كه از ايران بود.

گفت: پيامبر (ص) او را «سلمان محمدى» خطاب كرد.

گفتم: اين از شدّت ايمان و به خاطر فضيلت بسيار و قرب سلمان به حضرت رسول (ص) بود.

گفت: ايرانى مجوس است.

گفتم: اوّلًا: ما مسلمانيم و از ايران براى زيارت خانه خدا و مرقد مطهر پيامبر (ص) آمده ايم. مجوسى ها كجا به حج مى آيند؟

ثانياً: بسيارى از دانشمندان بزرگ اهل سنت، ايرانى بوده اند؛ مثلًا بعضى از نويسندگان صحاح و سنن شما، مثل بيهقى، بخارى، ترمذى، نسائى، ابن ماجه و ... ايرانى هستند.

ص: 43

ابوحنيفه، پيشواى مذهب حنفى، ايرانى است. مفسّران مشهورى چون طبرى، زمخشرى، فخر رازى و ... همه ايرانى بودند. اگر صِرف ايرانى بودن دليل بر مجوسيّت است، پس بايد اين علما هم مجوسى باشند!

صداى اذان برخاست، خداحافظى كردم و به طرف مسجدالحرام روانه شدم.

ص:44

ص: 45

برائت از مشركان

راننده تاكسى وقتى ديد ايرانى هستم، پرسيد:

امسال هم «مراسم برائت» داريد؟

گفتم: البته، اين را جزء روح حج مى دانيم.

گفت: اين يك بدعت است كه شما ايرانى ها در آورده ايد. قبلًا چنين چيزهايى نبود.

گفتم: بلكه يك سنّت است كه قبلًا به فراموشى سپرده شده بود. يك مسلمان كه به خدا و توحيد معتقد است، بايد بيزارى خودش را از مشركان ابراز كند. مگر حضرت ابراهيم (ع) به مشركان عصر خود، با صداى بلند، نگفت:

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (ممتحنه: 4)

ما از شما و از بت هايى كه مى پرستيد، بيزاريم و به شما كفر مى ورزيم و ميان ما و

ص: 46

شما دشمنى و خصومتى آشتى ناپذير و هميشگى است، تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان آوريد.

پس از اندكى تأمّل گفت: خوب، آن حضرت ابراهيم (ع) بود و چندين هزار سال قبل، چه ارتباطى به ما دارد؟

گفتم: اتّفاقاً اوّل آيه، دستور پيروى از ابراهيم (ع) و موحّدان همراهش را مى دهد و مى فرمايد: ابراهيم و مؤمنان به او در اين شعار و عمل، براى شما الگو و اسوه عملى هستند:

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (ممتحنه: 4)

يعنى شما مسلمانان نيز بايد همچون حضرت ابراهيم (ع)، نسبت به كفار، ابراز برائت و بيزارى كنيد.

گفت: مگر قرآن نمى گويد كه در حج، نبايد «فسوق وجدال» باشد؟ شما چرا شعار مى دهيد و تظاهرات مى كنيد؟

گفتم: البته مسلمانان در ايام حج، بايد حريم حرم امن الهى را حفظ كنند و از نزاع و مشاجره

ص: 47

بپرهيزند و با هم درگير نشوند.

اين نسبت به يكديگر است. ولى آيا نبايد بيزارى خودشان را از دشمنان خدا و كعبه و قبله و حج ابراز كنند؟

به علاوه، ما كه با كسى درگير نمى شويم، ما فقط كينه و بيزارى خود را نسبت به كفر جهانى اعلام مى داريم.

گفت: حج، يك عبادت است. اين عبادت را نبايد با شعارها و برنامه هاى سياسى مخلوط كرد. اينجا بايد نماز خواند و طواف كرد و ذكر خدا گفت و قرآن خواند.

گفتم: به نظر شما مراسم اعلان برائت، يك عمل سياسى است؟

گفت: صددرصد.

گفتم: مگر در سال نهم هجرى، آيات اول سوره توبه

وَ أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (توبه: 3) نازل نشد، و مگر پيامبر خدا (ص)، على بن ابى طالب را مأمور نكرد كه اين آيات را كه اعلام بيزارى از مشركان بود، در موسم حج بخواند و فرياد برائت را

ص: 48

به گوش مشركان برساند؟(1) گفت: چرا اين در تاريخ اسلام آمده است.

گفتم: پس «برائت از مشركان» هم دستور خدا در سوره توبه است، هم عمل ابراهيم خليل (ع)، بنيانگذار كعبه است و هم رسول خدا (ص) به اين برنامه عمل كرده است. كجاى اين كار، بدعت يا خلاف سنّت رسول الله (ص) است؟

تازه، آنها كه با برائت مخالفت مى كنند يا در آن شركت نمى كنند، سنّت ابراهيم (ع) و سنّت پيامبر اسلام (ص) را ترك كرده اند ...

به مقصد رسيده بوديم، ناچار كرايه را دادم و پياده شدم. ولى راننده همچنان در فكر حرف هايى بود كه از قرآن و سنّت برايش گفته بودم.


1- واحدى، اسباب النزول، ج 1، ص 453.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109